خط سوم
ديالوگی هست تو اکثر فيلمهای کيميائی که الان مشخصا رضا موتوری و سلطان در خاطرم هست , اين ديالوگ از زبان همه شخصيتهای تنها و زخم خورده کيميائی شنيده ميشه . : " دوست دارم يه جورائی حسابی کلکم کنده بشه " خيلی وقتها با اين ديالوگ زندگی کرديم , بدون اينکه خودمون متوجه بشيم . يه جورائی !!! شرح سرگشتگی نسلمونه , راستی هيچ معلومه اين کيميائی کجاس؟. دلم برا مردان تنهای اسب سوارش تنگ شده !
و من خواهم رفت...
اما پرندگان بر جای خواهند ماند و اواز خواهند خواند
آنها که دوستم ميدارنداز بين خواهند رفت
و شهر هر سال خود را احيا خواهد کرد
اما روح من همواره محزون
در گوشه ای پنهان از باغچه پر گل من
به ولگردی ادامه خواهد داد...




امروز داشتم خرت و پرتامو جمع و جور می کردم تو کيفم معمولا کاغذا يا سندی چيزی هست يا کاغذ سفيده , اون وسط يه برگ کاغذ خط دار چشممو گرفت , لاشو که باز کردم خط تو بود , يادم افتاد وقتی تو مسافرت بودم برام نوشته بودی , مسافرت که چی بگم دو روز ازت دور بودم , اون موقع که نامه تو خوندم اينجوری نگرفته بود منو , امروز احساساتت از لابه لای کلماتت هجوم اوردند بهم , نمی دونم چی بگم , فقط اينقده هست که اگه تو زندگی عشق نبود , هيچ چيز زندگی به لعنت خدا هم نمی ارزيد
نشسته ام تو کافی نت , 8 نفر دارن کارميکنن , هر 8 نفر تو چت اند , هر 8 نفر با ياهو مسنجر! ...چی دارن به اونورياشون ميگن ؟ به دنبال پاسخ به کدوم نياز سرکوب شده اند؟! ارتباط؟.... چرا داريم از هم دور ميشيم ؟ چرا فا صله ها مون اينهمه شده ؟ چی داره می آد به سرمون؟ ........ مايکروسافت می تونه نجاتمون بده؟!

.... wish you were here
تنهائی راز دانائیست. گوته
تا حالا شده تو آئینه نیگا کنی , خودتو نبینی ! یکی دیگرو یا یه چیز دیگری رو توش ببینی ! این اصلا نه ربطی به اون کلیپ راکست داره نه به فیلم پری . یه چیزیه که باید حسش کرد یا لحظه ای که تو ائینه نیگا می کنی بعد از ته دلت میگذره : " این دیگه کیه " فکر میکنم برا خیلی ها پیش اومده باشه . می خوام وقتی تو آئینه نیگا میکنم هیچی توش نبینم ! شده کسی اینجوری بشه ؟
آن خطا ط
سه گونه خط نوشتی
-یکی او خواندی لا غیر
یکی راهم او خواندی
هم غیر
یکی نه او خواندی نه غیر او
آن خط سوم منم
شمس
نمي تونم تصميم بگيرم اينجا چي بنويسم ...مونولوگهاي خودمو يا چيزي كه بتونه از طرف ديگرون خونده بشه :)
از بهزاد ممنونم .. خیلی هم