خط سوم
احنمال قوی از نسل دايناسور هائی که از اومدن عيد خوشحال ميشدن نبايد کسی مونده باشه اگر هم کسی مونده من واقعا بهش حسوديم ميشه , ولی اين انکار ناپذيره که اومدن عيد بعضی چيزا رو ياد آدم ميندازه , و اون چيزا اکثرا خوب نيستن . چه جوری اين عينکو از چشام ور دارم , چه جوری از اومدن عيد خوشحالی کنم , چه جوری واقعيات دورو برمو نبينم , می دونم شب عيد خوبه , لباس نو خوبه ,عيد ديدنی خوبه ... ولی فقر بده , بيکاری بده , نداری بده ... دوس دارم چشامو ببندم و به سبزه هائی که دارن تو سينی زرد ميشن فکر نکنم و به ماهيهای قرمزی که جنازه باد کرده شون از داخل تنگ اومدن به سطح آب فکر نکنم ... دوس دارم چشامو ببندم ...