خط سوم
با همين ديدگان اشک آلود
با همين روزن گشوده به دود
به پرستو به گل به سبزه , درود

عزيز دلم می دونم چقدر دلت واسه يه ذره کوه , يه ذره سرسبزی تنگ شده , من که از اين دخمه لعنتی نمی تونم بزنم بيرون تو رو هم اسير خودم کردم . ولی امروز ديگه نمی تونی
مقاومت کنی , بايد بری يه کم نفس بکشی , موهاتو تو بادباز کنی بزاری هوای تازه خستگی هاتو بشوره ببره. يادته که کاستاندا ميگفت طبيعت زن با باد هماهنگه , ميخوام خودتو با طبيعتت يکی کنی . فکر منم نباشی , فقط اونجا که رسيدی , چشمت که افتاد به اون قله های برفی , عوض من هم بهشون سلام کن بهشون بگو يادشون نرفته که يه روزی منو کوله پشتی ام ذله شون کرده بوديم ؟ می دونم که اون چشمه ها اون چشم انداز های وسيع , اون تپه ها هنوز منو يادشون نرفته , چون من هم هنوزخوابشونو می بينم , منتظرت می مونم تا ازشون برام خبر بياری .