خط سوم
فصل افتتاحيه فيلم روشنائی های شهر چاپلين با يک ايده بسيار درخشان آغاز مي شود در يک مراسم باشکوه که مسئولين شهر جمع شده اند تا از تنديس هائيکه بعنوان سمبل و نماد شهر ساخته شده اند پرده برداری کنند , بعد از يک سخنرانی غرا فردی که ظاهرا شهردار شهر است دستور می دهد پرده را از روی تنديس ها بردارند , با کنار رفتن پرده ها مجسمه های زيبائی نمايان می شوند, چارلی ولگرد دست و پاهاشو جمع کرده روی زانوی يکی از مجسمه ها خوابيده است راحت و بی دغدغه , همهمه ای بين جمعيت حاضر می افتد آنها نماد واقعی شهرشان را ديده اند . بعد از گذشت هفتاد سال ايده های چاپلين تاريخ مصرفشان تمام نشده است . دلم برای فيلم هايی که تاريخ مصرف يک ماه دارند می سوزد .