خط سوم
گناه را به گردن فاصله می اندازيم
ولی بهار دشمن صبر است
مگر نگفتی : " برايم دروغ ننويس ! آن که بر زانوان تو به خواب می رود کتاب نيست ! "
مگر ندانستی آن چه رابطه را گره کور می زند , نه طول فاصله , کمبود حوصله خواهد بود ؟
اگر ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ باشد

کتاب ها , بر زانوان ما , هنر هاشان را بيرون می ريزند
ماتيلدا از سرخ و سياه
ميسيز بلوم از دوبلين
بلور خانم از همسايه ها
ويک کتاب که نامش را فقط من و تو می دانيم

هنر , نه از فراوانی , از فقدان می رنجد
بهار را , با چشم باز , در باغچه رويا می کنيم
زنان دلفريب رمان ها , لميده بر زانوهايم , لبخند می زنند به من :
ماتيلد در پاريس - بهانه گير شبيه تو بود -
ميسيز بلوم در دوبلين - تو مثل او حشری نيستی -
بلور خانم در اهواز - سفيد و فربه بود , تو بر خلاف او گندم گونی -
کتا ب شعر تو را نيز دوست دارم که روی زانو بگذارم
چه باک خواننده آن را نمی شناسد
من و تو اسمش را می دانيم
کافی نيست ؟

از ژاليزيانا - م-ع . سپانلو