خط سوم
تصاويری که با آنها زندگی می کنم _3

- ايکاروس از افسانه های يونان می اد . با بالهايی که از پدرش گرفته بود . می خواست پرواز کنه .پدر سپرده بود که بيش از حد اوج نگیره و خطر را گوشزد کرده بود . ولی ايکاروس غرق لذت پرواز می شه .. هر چه به خورشيد نزديکتر ميشه بالهاش که از موم بودند بيشتر آب ميشن . و بعد .. سقوط .
در فيلم ترور خبرنگاری که پيگير ماجرای قتل رئيس جمهوره . وقتی بيش از انچه که بايد , به حقيقت نزديک ميشه , جونشو از دست می ده ... اسم رمز عملياتی که خبرنگارو به قتل می رسونه ايکاروسه !
ودر سريال لبه تاريکی باب پيک خطاب به جو دان بيکر ميگه : دانستن مرگ است .


- توما و ترزا شخصيت های اصلی رمان بار هستی قبل از اينکه داستان کتاب به انتها برسه , درست در لحظاتی که حس می کنیم انها بعد از کشمکش های فراوان به يک آرامش رسيده اند و احساس خوشبختی می کنند . ناگهان بدون هيچ مقدمه ای . در اثر يک تصادف جان خودشونو از دست می دهند ... درست مثل زندگی ... اون لحظه ای که حس می کنی همه چی رو به راهه و در اوج خوشبختی هستی ... ناگهان همه چی فرو می ريزه ... اين صحنه از کتاب در فيلم بار هستی که فليپ کافمن از رو کتاب کوندرا ساخته به يک شيوه کاملا تصويری نمايش داده ميشه : توما و ترزا مدتهاست به دهی پناه اورده اند و زندگی خوبی دارند . نمايی از يک جاده روستايی بسيار زيبا می بينيم ماشين اونا از روبرو می آد , اونا داخل ماشين می خندند و با هم شوخی می کنند ... بعد که ماشين به دوربين نزديکتر میشه , کل صحنه به يک سفيدی مطلق فيد ميشه ... اونا از بين رفتن .


- در فيلم بانی و کلايد زوجی وجود داره که فارغ از تمامی قيد و بند های اجتماعی و قانونی و عرفی . می خوان برن به دنبال آرزوهاشون ... اونا به دنبال روياهاشونن , به خاطر همين شخصيت پردازی , بانی و کلايد را عليرغم ناهنجار بودنشان دوست داريم و بعد انتهای فيلم : پليسی فرمان شليک می ده . ماشين اونا از هر طرف هدف قرار می گيره , وبدنشون که با صدها گلوله سوراخ سوراخ ميشه . تصاوير آهسته از اين نما تاکيد می کنن که اونا با تمامی ارزوهاشون و روياهاشون به چه شکل غرق خون ميشن و از بين می رن ...

- سياهی , سياهی , سياهی , سفی , سياهی , سیاهی , سياهی , سياهی , سفيد , سياهی , سياهی , سياهی , سياهی , سف , سياهی , سياهی , سياهی , سياهی , ...