خط سوم
خب فکر می کنم اينجا زيادی خفه شده . دوست دارم به نفع شرايط روحيم يه کم جينگول بازی در بيارم وقتی بر می گردم نوشته هائيکه زندگی ازم اون پائين بالا آورده , رو می خونم دلم می گيره . ديشب بعد از مدتها تو اين گير و دار تونستم فيلم ببينم : سرد سبز , مستند ناصر صفاريان از زندگی فروغ فرخزاد . فيلم گوشه های پنهون خوبی رو از زندگی هنر مندی که بهش علاقه داری رو برات روشن می کنه . لحظاتی از فيلم بسيار هيجان انگيز ميشه . خصوصا هنگامی که مرحوم کاوه گلستان در مورد ارتباط پدرش , ابراهيم گلستان با فروغ صحبت می کنه و چه بزرگ منشانه و عاشقانه ... صحنه ايی هم هست تو فيلم که برام ديوانه کننده بود : پرويز شاپور را پيش از اين با عکس های جوانيش که با فروغ دارند ديده بودم . در فيلم صحنه کوتاهی است . مرحوم شاپور را نشان می دهد , بسيار پير و فرسوده با انبوهی ريش و ابروهای پر پشت و با بار سنگين حرفهايی که در مورد او و فروغ زده شده که سنگينيش بر دوشهای نحيف پيرمرد از پشت دوربين ويدئويی کاملا پيدا ست . گوئی مصاحبه کننده از فروغ می پرسد, شاپور خيره ميشه به دوربين و ميگه : هيچی يادم نمی آد . اين صحنه صاف رفت رو اعصابم ... مثل اينکه باز دارم شروع می کنم ...
خورشيد خانوم لطف کردند خانم شادی صدر رو با نسخ پيش از چاپ آلوده وبلاگ نموده اند . جای خوشحالی داره . واينجا هم يکی از خوشگل ترين قالبهای وبلاگ خلق شده . قابل توجه اونايی که فکر می کنن با Movable Type نمی شه قالب خوشگل درست کرد.
دوست دارم بدونين بعضی ها کادو ازدواج چی می گيرن و يه کم حسوديتون بشه .

و ديگه اينکه کسی می دونه يه مکعب کی تموم ميشه ؟