خط سوم
دايره گچی وبلاگی

خواب می بينم در يک سرداب قرون وسطايی ... آه نه اينو قبلا مهرجويی گفته , بايد يه جور ديگه شروع کنم . کيميايی ميگه : " اينروزا همش خوابهای اکران دو می بينم , عين فيلم های تخت جمشيد " . گمونم همونجوری شدم , خوابهای اکران 2 , خوابهای تکراری , تو اين روزهای قحط رويا , قحط شعر , قحط حس , ... خواب می بينم پائيز اومده , تمام تپه سرخ شده با برگ ها , يک ريز تا چشم کار می کنه سرخی و زردی قاطی هم , بالای تپه ليلا با پلان های معماری طبقات موشکهای کاغذی بزرگ درست می کنه , اونارو می ده به دست باد , موشک ها سوار باد می ان پائين سروش و شاميل پائين تپه موشک ها رو جمع می کنن و می خندند . کمی اينور تر يه پرده بسيار بلند زده اند عين سينمای روبازجشنواره کن . همه بچه ها رديف وايستادن . رنگ انار پاراجانف روی پرده است... وقتی سرخی انار روی پارچه سفيد پخش می شه , سپهر رو می بينم محو تصاويره ... از ديدن رنگ انار سير نمیشه ...
نمی دونم چند سال بايد بگذره تا همچين خواب هايی به سراغ آدم بياد... چند سال ديگه بگذره تا همچين خواب هايی تعبير بشه ؟ ... دارم همه بچه هارو می بينم که بر می گردن .. همه اونائی که رفتن : اين و اين و اين حتی اين و اين که ديگه يه سالی ميشه که می دونيم هيچوقت بر نمی گرده . شقايق رو می بينم داخل تاکسی نشسته , فکرش يه جای خوبه , جايی بهتر از دستهای حريص مرد بغل دستيش . سولانژ و عزيزترينش اينجان خواب می بينم برای زنده ماندن ديگه لازم نيست رشوه بدی ... اينجا برای همه جا هست , اينجا چقدر شفاف شده ... چرا ديگه صدای يو پی اس لعنتی رو نمی شنوم ؟ ... خواب می بينم همه فن های کامپيوتر هارو توی يک دره بزرگ آتش می زنن ... ديگه صدای لعنتی شون حضور احمقانه تکنولوژی رو نمی کوبه به سرم ... خواب می بينم يکنفر باز اينجا هست و باز زمزمه هايش را ريسه می کند به همان دانه های هزار ساله ... سارا ميگه : آروم باش . جلال در تابوت رو باز می کنه , می خوام سرمو از تو تابوت بيارم بيرون , دستشو محکم می ذاره رو دهنم و ميگه : بسه ديگه , رضا لطفا خفه شو . بعد در تابوت رو می بنده .

- بخشی از اين نوشته رو به دلايلی که نمی دونم حذف کردم