خط سوم






هم تختی های من
برادران بيمارم
حالتان بهتر خواهد شد .
درد و عذاب پايان خواهد گرفت
آسودگی خواهد رسيد
نرم و ولرم
چون غروب تابستانی
که از شاخه های سبز و انبوه درختان پائين می آيد .

هم تختی هايم
کمی صبر کنيد , فقط کمی
آن چه بيرون در انتظار ماست مرگ نيست
زندگی است .
بيرون ازدر
دنياست با هياهويش .
از تخت بلند خواهيد شد
قدم خواهيد زد
دوباره کشف خواهيد کرد
لذت نان را , نمک را ,آفتاب را .

چون ليموزرد شدن , چون شمع آب شدن
وچون چناری پوسيده يکباره افتادن .
هم تختی های من
ما نه ليمو هستيم نه شمع نه چنار
شکر خدا ما انسانيم
ما می دانيم چگونه اميد را با دارو بياميزيم
چگونه پا روی زمين صاف بگذاريم, کمر راست کنيم
و بگوئيم :
" بايد زندگی کرد "

هم تختی های من
حال ما بهتر خواهد شد .
درد و عذاب پايان خواهد گرفت
آسودگی خواهد رسيد
نرم و ولرم
چون غروب گرم تابستان
که از شاخه های سبز و انبوه درختان پائين می ايد .


ناظم حکمت