خط سوم



باز همه اينا قل می خورن می آن پائين , تو هم اون زير وايستادی هی جا خالی می دی که چی بشه ؟ , خسته نمی شی ؟ مدام چشاتو ذل زدی ببينی دوباره چيزی می آد پائين يا نه , اونا هم که فهميدن چی به چيه , ماهها می گذره خبری نيست , بعد يه هو بی هوا مثل بهمن سرازير می شن ... می آن به طرفت . پاهاتو مثل رقاص ها بالا پائين می کنی , بدنتو از ور به اون ور می پرونی ... من دارم عوض تو خسته می شم , ببين ,من اگه جای تو بودم يه سر پناهی , پشت سنگی چيزی پيدا می کردم خودمو اون تو پناه بدم , اونوقت هرچی می خواستن آوار می شدن رو سرت , بيشتر حال می داد . يا اينکه يه چيز ديگه : خودم هم قاطی اونا قل می خوردم ,تا اون پائينا , بالاخره گفتن مرگ يه بار شيون زاری هم يه بار ... چيه اونجا ميخ شدی , آفتاب چشاتو داغون نکرد ؟ پاهات تا کی می تونن دوام بيارن ؟تا کی می تونی پا به پاشون برقصی ؟ببينم اينبار خواستن آوار بشن , چه جوری خودتو می سپری دست طوفان , چه جوری ول می کنی خودت رو . فکر نکن وايستادن وو جا خالی دادن دل می خواد ها ... نه ! بايستی قاطی طوفان شد .. ببين سر خوردن چه لذتی داره ! ...