خط سوم
زندگيست :
پياده رو
و عابران عجول , مغموم
کنار جوب
پيرمرد خسته , پيژامه اش از زير شلوار بيرون امده
وآب بينی اش را
بدون دستمال خالی می کند
عبور نبايد کرد ...
زندگيست
پيرمرد می توانست
پدر تو باشد
يا برادر من
يا حتی , رئيس جمهوری از يک کشور اروپائی .