خط سوم


يا علی گفتيم و عشق آغاز شد ...

نوشتن برای مناسبت ها را نمی پسندم , نقش تقويم را اينجا بازی کردن . اصلا از تقويم بدم می ايد , از صفخات لعنتی اش , و صدای که می گفت : " تقويم ها گفتند ما باور نکرديم " , اصلا نمی خواهم بشنوم , چون سالهاست باور کرده ام و تکرارش آزار دهنده است , صدای اين تيک تيک ابدی و پايان ناپذير را .. يادم نمی آيد آخرين بار کی به دستم ساعت بسته ام ... ولی اينبار فرق می کند ..
هر بار خواستم از کسانی که شيفته شخصيتشان هستم حرف بزنم لال شده ام , نمی دانم چرا ... شايد از اين واهمه که زبان الکنم از گفتن آنچه که بايد وا بماند و حق مطلب ادا نشود , ولی اينبار فرق می کند .. دکتر کمکم می کند ! .
اين از آن کتابهاست که يادگار اقا جونه , يک کتاب کاهی شصت صفحه ای , که آرم هميشگی کتابهای دکتر شريعتی را روی جلد دارد : لا اکراه فی الدين .. و دکتر در آن شصت صفحه به اندازه هزاران ساعت سخنرانی متکلمان حراف , علی را شناسانده است ... دکتر شروع می کند به تعريف اساطير و اينکه چگونه بشريت نياز به اسطوره داشته , نياز به رب النوع ها و اينکه ملت ها تمام آمال و آرزو هاشان را از فضائل در قالب اسطوره ها تجسم بخشيده اند آنچه نداشته اند از قدرت در وجود هرکول ديده اند يا ونوس که حد اعلای زيبائی بوده است , يا پرومته که مظهر فداکاريست و نياز بشريت را به پرستش چنين احساس مطلقی را اشباع می کرده است... " بعد ها در طول تاريخ اساطير به تدريج کم می شوند و هر رب النوعی چند نوع از احساس های مطلق را در خود جمع می کند ... "
علی , حقيفتی بر گونه اساطير :

بعد از اينها دکتر به علی می رسد : " علی رب النوع انواع گوناگون عظمت ها , قداست ها و زيبايی ها و احساس های مطلق است " . تمامی فضايل مطلقی که در طول تاريخ , بشر در وجود اساطير جستجو کرده است , در يک اندام عينی که واقعيت داشته جمع شده است ... علی حقيقتی است بر گونه اساطير ...