ديگه از اون روزها فاصله زياد شده ... ديگه رمان های هزار صفحه ای ... موقعيت های درماتيک پيچيده ... تعليق های وحشتناک ... برای ابری شدنت لازم نيست ... ديگه با هر تلنگری ابری شدی ... چيز زيادی لازم نيست .... همين داخل تاکسی ... باران روی شيشه ها ... رطوبت باران روی اعصابت... موسيقی مبتذل ... ابراهيم تاتليسس حتی ... و شعر آهنگش که گوش می دهی ... می بينی ... کم کم مثل هوای بيرون می شوی ... پر پر ...
شعر هاشو که می شنوم يکی يکی بر می گردونم می نويسم رو کاغذ :