خط سوم

"آنها می خواهند که ما تنها باشيم , آقای مونترو . چون به ما می گويند انزوا تنها راه رسيدن به قداست است. فراموش می کنند که وسوسه در انزوا خيلی قويتر است ."


ميز های چوبی کوچک با رنگ های قر مز تند و نيمکت های جمع و جور با فاصله های خيلی کم , که وقتی می نشينی مخاطبت روبرو باشد اگربه خم شدن ناچيزی رخ به رخ می شوی . کتاب های آويزان از پشت بار که گويی آويزانند تا حروف سربی شان خشک شود , يا که آويزانند تا بگويند اينجا همه چيز آويزان است , فکرهای آويزان , آدمهای آويزان , رابطه های آويزان , سيگارهای ويزان از لای انگشتها ... و به پرده های نئی اويزان پنجره ها نگاه می کنم و به تلاش بيهوده شان که اين محيط کوچک را از واقعيت بيرون جدا کنند , خيره می شوم از لای پرده های نئی , شهر غرق دود و کثافت , واقعيت انکار ناپذيری را ملتهبانه فرياد می زند ... سرم را از وحشت می چرخانم روی نقاشی های آويزان از ديوار با قابهای چوبی رنگ و رو رفته که انگار کهنگی شان نيز آويزان است کنارشان, با نقش ها يی انتزاعی که تنهايی را و سر در گمی را فر ياد می زنند , جيغ می زنند , اينجا گو يی همه چيز فر ياد می زند , ريش های بلند درويشی , موهای بلند بسته شده و واژه های آشنايی که گاه به گاه به گوش می رسد , نمی توانم تمرکز کنم , فرياد ها را میشنوم : آهای نگاه کنيد من روشنفکرم و چقدر درد دارم , و درد هام چقدر مهم اند و چقدر درد هام را لای لباسهای گران قيمتم اينجا برايتان می آورم ... آه چگونه است که کسی اينجا سردش می شود ؟ چگونه کسی اينجا از سرما چيزی می فهمد ؟ , قهوه تلخ را می خورم و بی اختياریاد دکتر می افتم , ياد جلال , ياد مرتضی...
و برگشتنی سر چهار راه دخترک 12 ساله چادر سياهش را دور کمرش بسته و با دستهای سياهتر از چادرش , لابلای ماشينهای ميليونی اسپند تعارف می کند برای چند تا ده تومانی , چشم های دخترک چيزی از آبستره نمی دانند , چيزی از جريان سيال ذهن نمی دانند , چيزی از ادبيات فرانسه , چيزی از نجواهای عاشقانه زير درختان پارک حتی .... به چشمان خسته دخترک نگاه می کنم ... هوس می کنم برگردم به کافه و در بخار غليظ قهوه تلخ غرق شوم !.



" چهره ات را , چشمان بازت را در گيسوی نقره گون کونسئلو فرو می کنی و ديگر بار در آغوشش خواهی گرفت , آنگاه که ابر ها ماه را بپوشاند , آنگاه که هر دو ديگر بار پنهان شويد , آنگاه که خاطره جوانی , جوانی تجسم يافته از نو , بر تاريکی چيره شود "