خط سوم




مرا رها کردی ميان اينهمه خوابهای آشفتگی، خستگی. پيچ و تاب ادامه دار حضورت را چنين گمگشتگی شايسته نبود.
سر ريز برهنه نطفه های عقيم زندگی ام نبودی. ای در هزار دخمه پنهان حلول تو. از بعديه يک آئينه چه می خواستی؟ از کم رنگ يک غبار، از شکل يک جيوه که روی پوست من آرام گرفته بود. چه می خواستی از تکرار يک لکه ی بزرگ، سياه نه ، چرکين نه، بی رنگ لکه ای، مکرر اما بر سرتاسر اعتبار قدقامتم.
تکيه بر طوفان داديم، تکيه بر هجر، تکيه بر سودن به خاک پای تو ای مه جبين ، جبين ... و گذشت ... تا گذشت،