خط سوم
● حالا تو نيت کن ... من می بخشم به آب ...


پاهای رنجورم را کشان کشان بردی تا آن سرزمين سفيد موعود هزار ساله. مرا چه کار با سفيدی ؟ توان پاهايم آب شده بود در همان سياهی ها، مرا کشان کشان بردی.
دست هايم را يارای گرفتن نبود، مرا از سمتی گرفتی که ندانستم- هنوز بوی آغوشت، که سفت چسبيده بودی ام و هر چه اشک می ريختم مرا محکم تر به خود می فشردی از مشامم نرفته است - پرده های آنسو، هميشه اويخته بودند، تو داخل اينجا را چگونه ديدی؟ از کدام روزنه ی مسدود، رخنه کردی به درونم؟ با اينهمه سنگينی چگونه مرا پر دادی؟
با من بگو اين روزها، با اين دل که از سبکی روی آب پهن می شود، با اين چشم ها که آن وسعت سفيد را چشيده است، با اين پاهای گل آلود که پرواز را ديده است ... چگونه سر کنم؟