خط سوم


آلما :
به من چيزی بده، تا احساسم را با آن گمراه کنم.يا مرا تا به سرحد مرگ بزن، بکش. ديگر نمی توانم ادامه بدهم، نمی توانم. تو نبايد به من دست بزنی، اين شرم آور است، آبروريزي است، فريب است، دروغ است. مرا رها کن، من مسمومم، بدم، سردم، پوسيده ام. چرا نمی گذارند همين حالا بميرم ؟ جراتش را ندارم ...

پرسونا - اينگمار برگمن