خط سوم


● زماني فرا مي رسد كه هر چه كرده اي، هر چه نوشته اي، همه ي كارها و اعمالت كمي به نظرت تكراري مي رسد. انگار محكوم به آن هستي كه تا ابد آن ها را تكرار كني ... بعد ناگهان جلو چشمت آينده اي كه برايت باقي مانده آشكار مي شود، زماني كه براي نوشتن و كار كردن فرصت داري، چيزهايي كه به نظرت تازه مي رسد... كسي كه آينده را فاقد هر چيز تازه ببيند كاملا خود را در زندان حس مي كند. تعريف زندان همين است. مگر نيست؟ وقتي كه چيز تازه ممكن نباشد.

رولان بارت