خط سوم


در ادمي، عشقي و دردي و خارخاري و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم ملك او شود نياسايد و ارام نيابد. اين خلق به تفصيل در هر پيشه اي و صنعتي و منصبي و تحصيل نجوم و طب و غير ذالك مي كنند و هيچ ارام نمي گيرند. زيرا ان چه مقصود است به دست نيامده است. آخر معشوق را "دلارام" مي گويند، يعني كه دل به وي آرام گيرد. پس به غير چون آرام و قرار گيرد؟ اين جمله ي خوشي ها و مقصودها چون نردباني ست و چون پايه هاي نردبان جاي اقامت و باش نيست، از بهر گذشتن است. خنك او را كه زودتر بيدار و واقف گردد، تا راه دراز بر او كوته شود و در اين پايه هاي نردبان عمر خود را ضايع نكند.


فيه ما فيه