خط سوم




كپسول سفيد هشتصد، قرص نارنجي چهارصد، قرص آبي دويست، قرص زرد دويست. زندگيه رنگي! دوباره مه، دوباره غروب، سلاخي خورشيد به مسلخ افق، چشمان تماشا، سرگيجه تهوع ، سردرد. دوباره هم آغوشي عقربه هاي ساعت، دوباره مه غليظ، فقدان جمله هاي بلند. دوباره اتقطاع، اشاره، خاموشي. تونل هاي مه گرفته با لامپ هاي زرد. دوباره التهاب ريزش عرق. بوي آب مانده روي تك تك اشيا. زوال زود رس ناچيز دلخوشي ها. بوي مرگ و سرگيجه اي معكوس كه ثانيه ها را دور مي زند.
نوري تاريك كه از وراي تنم به ناكجايي در اعماقم مي تابد و چيزي شبيه من اينجا زمينگير، خاك خورده، ملول ، جا مانده است.