خط سوم


اینجا ... انسوی پیاده رو. آسفالت می ریزند. هوا سرد است. از اسفالت بخار بلند می شود، پیاده رو شبیه ایستگاه قطار شده است. از میان بخار و اسفالت دستی بالا می اید. درست مثل دستی که از شیشه قطار برای خداحافظی بالا امده است. درست مثل رویش لجوجانه ی سبزه های هرز لابه لای کاشی های سیمانی ...
اینجا،
خیابانِ دود، اسفالت، بخار و دستهاست.
شبی،
مرا به آنسوی خیابان
مهمان می کنی؟